تعیین الحمی (قُرُق گاه) در بین اعراب
همان گونه که شرع مقدس بسیاری از اعمال جاهلی را باطل کرد، به همان ترتیب رسمی را که بزرگان و قدرت مندان عرب در مورد در اختیار گرفتن محدوده ای خاص به عنوان «الحمی» برپا کرده بودند، از بین برد. محدودهی الحمی یا قرق گاه به
نویسنده: محمود سلیم الحوت
ترجمه و تحقیق: منیژه عبداللهی و حسین کیانی
ترجمه و تحقیق: منیژه عبداللهی و حسین کیانی
همان گونه که شرع مقدس بسیاری از اعمال جاهلی را باطل کرد، به همان ترتیب رسمی را که بزرگان و قدرت مندان عرب در مورد در اختیار گرفتن محدوده ای خاص به عنوان «الحمی» برپا کرده بودند، از بین برد. محدودهی الحمی یا قرق گاه به این ترتیب تعیین میشد که وقتی یکی از بزرگان عرب به سرزمینی میرسید که چراگاه قابل توجهی محسوب میشد، سگی را بر یک بلندی از آن سرزمین میراند و او را به پارس کردن وامی داشت. سپس کسی را برمی گماشت تا منتهی الیه مکانی را که صدای سگ شنیده میشود، معین کند. سپس همهی این ناحیه از آنِ او شناخته میشد و مردم را از ورود به آن منع میکرد. (1) در میان امثال عرب، عبارت: «اعز من کلیب وائل»، که دربارهی او گفته شده که چنان قدرتمند بود که هیچ کس به قرق گاه او نزدیک نمیشد و صیدی را که در پناه میگرفت، هیچ صیادی شکار نمیکرد. وی چون به دشت [یا مرتعی] میگذشت که از آن به شگفت میآمد و یا برکه ای را میپسندید، سگ خود را به آن جا میراند و تا هر جا که صدای او میرسید، به عنوان قرق گاه تعیین میکرد. نام این شخص وائل بود و چون سگ او منطقه ای را قرق گاه میساخت، گفته میشد: اعز من کلیب وائل. سپس این نام گذاری به همین صورت بر جا میماند تا آن حد که مردم میپنداشتند «کلیب وائل» نام اصلی او است. در مورد مقام و منزلت وائل گفته شده که هیچ آتشی با آتش او افروخته نمیشد و هیچ کس به آبشخور وارد نمیشد، مگر پیش از آن، او فرمان داده باشد. (2)
اسمیت Smith با آن چه در مورد الحمی یا قرق گاه گفته شد، موافق نیست و معتقد است مالکیت در صحرا چندان شناخته شده نبوده است. او هم چنین عقیده دارد قرق گاه بر تملک و حس مالکیت خاص متمرکز نشده است، بلکه یک مکان معین به دلیل منسوب شدن به یکی از خدایان یا وجود شیئ مقدس در آن ناحیه، عنوان الحمی مییافته است (3). از نظر ما در جاهلیت دو نوع قُرق گاه وجود داشته است، یکی حمی یا قرق گاه انسان (حمی للرجل) و دیگری حمی یا قرق گاه متعلق به یکی از خدایان (حمی للاله) منظور از نوع نخست سرزمین پر آب و علفی است که شیخ یا امیر آن را محدودهی خود اعلام میکرد و بهره مندی از آن به عنوان چراگاه برای دیگران ممنوع بود تا آن حد که گاه حتی عبور از آن بر دیگران تحریم میشد. نوع دوم قرق گاه مربوط به خدایان بود-چه بسا این نیز در مکانی سبز و خرّم قرار داشت-پرده داران آن ایزد مورد پرستش، آن مکان را مقدس اعلام میکردند و همهی موجودات، نبات و حیوان و انسان، در آن محدوده پناه داده میشدند و آن جا برای همگان حریم امن محسوب میشد.
چه بسا بتوان گفت قرق گاه نوع اوّل، مدتها پیش از نوع دوم پدید آمده باشد، و قوانین سختتری داشته است، به ویژه قرق کننده از جلالت بسیار و قدرت و صولت برخوردار بوده است. حتی چندان دور نیست اگر بگوییم قرق گاه مربوط به خدایان نیز همگی تحت سیطرهی قدرتمندان بوده است و به همین دلیل کمتر مورد دست برد و تجاوز و غارت قرار میگرفته است. در واقع حرمت این مکانها بیش از آن که از خدایان نشأت گرفته باشد، به کسانی که پرده دار آن حرمها بودهاند، بستگی داشته است.
یادآوری این نکته ضروری است که مطابق نظر اولمستد Olmstead عنصر دین نزد اعراب بادیه نشین نسبت به مسائل مادی، عنصر درجه دوم به حساب آمده است (4) و مسائل مادی حتی در کمترین میزان، همواره مورد نزاع و پیکار بودهاند. چه بسا چراگاههایی بوده است که به صحنهی پیکار و نزاع قبایل مختلفی که آن را برای خود میخواسته اند، تبدیل میشده است. قابل ذکر است که قبیلهی ثقیف نسبت به سرزمین یا چراگاه خود که «وج» نامیده میشد، توجه بیشتری نشان میداد تا سرزمینی در طائف که قرق گاه لات بود. آنها حتی دور چراگاه وج چیزی شبیه به بارو یا نوعی حایل قرار داده بودند تا منافع اقتصادی خود را در آن جا محفوظ بدارند و هنگامی که بنی عامر آمدند تا مطابق عادت [نوعی خراج؟] مبلغی از آنها بگیرند، مقابله کردند و به آنان اجازهی ورود به محل وج ندادند. از این رو جنگی میان آنها درگرفت که قبیلهی ثقیف پیروزمندانه از آن میدان بیرون آمد و این امتناع از دادن مال و مقابلهی آنها به صورت ضرب المثل در میان اعراب باقی ماند. چنان که ابوطالب میگوید:
منعنا ارضنا من کل حی
کما امتنعت بطائفقها ثقیف
اتاهم معشر کی سیلبوهم
فحالت دون ذلکم السیوف (5)
(ما سرزمین مان را از تمام قبایل محافظت میکنیم، همان طور که ثقیف در طائف چنین کرد و گروهی را که بر آن تاختند تا سرزمینشان را بگیرند به شمشیر حواله دادند [شمشیرها در برابر متجاوزان مانع شدند]).
علاوه بر آن چه گفته شد نوع دیگری از قرق گاه وجود داشته و آن منطقه ای بوده است که در اطراف قبر بزرگان، به عنوان حرم قرار داده میشده است. چنان که وقتی عامر بن طفیل درگذشت، به عنوان بزرگ داشت او به همین گونه عمل کردند [و سرزمین اطراف مزار او را حرم اعلام کردند].
هم چنین به همان ترتیبی که خانههایی را در مقابله با کعبه بنا میکردند، قرق گاهها و حرمهایی را نیز شبیه به حرم [کعبه] برای آن خانهها در نظر گرفتند. چنان که ابن کلبی در گفت و گو از عزّی روایت میکند: «قریش هم چون حرم اطراف کعبه برای عزّی نیز شِعبی از وادی حُراض به عنوان حرم قرار داده بودند که سُقام در آن برپا بود (6)».
و سقام، مطابق قول یاقوت، وادیی در حجاز بوده که در شعر «ابی خراش هذلی» از آن نام برده شده:
امسی سقام خلاء لا انیس به
الا السباع و مرالریح بالغرف (7)
(سقام خالی شده است و هم نشینی ندارد مگر حیوانات وحشی و بادی که بر گیاهان خشن (خارها؟) میوزد).
از جمله حرمتهایی که برای این حرمها در نظر گرفته میشد، آن بود که هر فراری و ترسانی که به آن جا پناهنده میشد، امان مییافت و هر حیوانی که به آن جا میآمد در امان بود و از آن جا رانده نمیشد (8) و نیز زنان حایض به خدایی که ساکن آن حرم بود، نزدیک نمیشدند (9). به همان گونه که به خانهی [کعبه] نیز این گونه زنان نزدیک نمیشدند و این قانون تا دوران اسلامی ادامه یافت. چنان که عایشه در چنین حالتی به مکه آمد و پیامبر به او فرمود که همهی مراسم حج را میتواند انجام دهد اما تا وقتی که پاکیزه نشده، به طواف حرم نیاید (10).
حرم یا قرق گاه «ذوالشری» باریکه ای از آب بود که از کوه فرود میآمد، بنابراین میتوان گفت «الحمی» یا قرق گاه، مکانی سبز و پرنعمت ولی خالی از سکنه بوده است، اما حرم [کعبه] افراد زیادی از اهالی مکّه در اطراف آن سکونت داشتهاند.
هم چنین در آن جا [شبه جزیره] مکانهای مقدس دیگری در اطراف برخی خدایان وجود داشت که پرده داران آن در طی زمان و با تغییر شرایط ثابت بودند و شغل حجابت یا پرده داری به صورت میراث در میان آنان میگشت تا آن که طایفهی دیگری از پرستندگان آن خدا، بر سر شغل پرده داری با این حاجبان به جنگ و نزاع برمی خاستند، و یا در مکان و سرزمین آنها قبیلهی دیگری با زور ساکن میشد و منزل میگرفت. بنابراین میتوان گفت این پرده داران مطابق رسوم جاهلیت هر کدام مکانی مقدس در اختیار داشتند و اعتبار آن مکانها به ویژه بسته به موقعیت و اعتبار همین پرده داران و نیز اعتبار خدای متعلق به آن خانه، تعیین میشد.
اسمیت Smith با آن چه در مورد الحمی یا قرق گاه گفته شد، موافق نیست و معتقد است مالکیت در صحرا چندان شناخته شده نبوده است. او هم چنین عقیده دارد قرق گاه بر تملک و حس مالکیت خاص متمرکز نشده است، بلکه یک مکان معین به دلیل منسوب شدن به یکی از خدایان یا وجود شیئ مقدس در آن ناحیه، عنوان الحمی مییافته است (3). از نظر ما در جاهلیت دو نوع قُرق گاه وجود داشته است، یکی حمی یا قرق گاه انسان (حمی للرجل) و دیگری حمی یا قرق گاه متعلق به یکی از خدایان (حمی للاله) منظور از نوع نخست سرزمین پر آب و علفی است که شیخ یا امیر آن را محدودهی خود اعلام میکرد و بهره مندی از آن به عنوان چراگاه برای دیگران ممنوع بود تا آن حد که گاه حتی عبور از آن بر دیگران تحریم میشد. نوع دوم قرق گاه مربوط به خدایان بود-چه بسا این نیز در مکانی سبز و خرّم قرار داشت-پرده داران آن ایزد مورد پرستش، آن مکان را مقدس اعلام میکردند و همهی موجودات، نبات و حیوان و انسان، در آن محدوده پناه داده میشدند و آن جا برای همگان حریم امن محسوب میشد.
چه بسا بتوان گفت قرق گاه نوع اوّل، مدتها پیش از نوع دوم پدید آمده باشد، و قوانین سختتری داشته است، به ویژه قرق کننده از جلالت بسیار و قدرت و صولت برخوردار بوده است. حتی چندان دور نیست اگر بگوییم قرق گاه مربوط به خدایان نیز همگی تحت سیطرهی قدرتمندان بوده است و به همین دلیل کمتر مورد دست برد و تجاوز و غارت قرار میگرفته است. در واقع حرمت این مکانها بیش از آن که از خدایان نشأت گرفته باشد، به کسانی که پرده دار آن حرمها بودهاند، بستگی داشته است.
یادآوری این نکته ضروری است که مطابق نظر اولمستد Olmstead عنصر دین نزد اعراب بادیه نشین نسبت به مسائل مادی، عنصر درجه دوم به حساب آمده است (4) و مسائل مادی حتی در کمترین میزان، همواره مورد نزاع و پیکار بودهاند. چه بسا چراگاههایی بوده است که به صحنهی پیکار و نزاع قبایل مختلفی که آن را برای خود میخواسته اند، تبدیل میشده است. قابل ذکر است که قبیلهی ثقیف نسبت به سرزمین یا چراگاه خود که «وج» نامیده میشد، توجه بیشتری نشان میداد تا سرزمینی در طائف که قرق گاه لات بود. آنها حتی دور چراگاه وج چیزی شبیه به بارو یا نوعی حایل قرار داده بودند تا منافع اقتصادی خود را در آن جا محفوظ بدارند و هنگامی که بنی عامر آمدند تا مطابق عادت [نوعی خراج؟] مبلغی از آنها بگیرند، مقابله کردند و به آنان اجازهی ورود به محل وج ندادند. از این رو جنگی میان آنها درگرفت که قبیلهی ثقیف پیروزمندانه از آن میدان بیرون آمد و این امتناع از دادن مال و مقابلهی آنها به صورت ضرب المثل در میان اعراب باقی ماند. چنان که ابوطالب میگوید:
منعنا ارضنا من کل حی
کما امتنعت بطائفقها ثقیف
اتاهم معشر کی سیلبوهم
فحالت دون ذلکم السیوف (5)
(ما سرزمین مان را از تمام قبایل محافظت میکنیم، همان طور که ثقیف در طائف چنین کرد و گروهی را که بر آن تاختند تا سرزمینشان را بگیرند به شمشیر حواله دادند [شمشیرها در برابر متجاوزان مانع شدند]).
علاوه بر آن چه گفته شد نوع دیگری از قرق گاه وجود داشته و آن منطقه ای بوده است که در اطراف قبر بزرگان، به عنوان حرم قرار داده میشده است. چنان که وقتی عامر بن طفیل درگذشت، به عنوان بزرگ داشت او به همین گونه عمل کردند [و سرزمین اطراف مزار او را حرم اعلام کردند].
هم چنین به همان ترتیبی که خانههایی را در مقابله با کعبه بنا میکردند، قرق گاهها و حرمهایی را نیز شبیه به حرم [کعبه] برای آن خانهها در نظر گرفتند. چنان که ابن کلبی در گفت و گو از عزّی روایت میکند: «قریش هم چون حرم اطراف کعبه برای عزّی نیز شِعبی از وادی حُراض به عنوان حرم قرار داده بودند که سُقام در آن برپا بود (6)».
و سقام، مطابق قول یاقوت، وادیی در حجاز بوده که در شعر «ابی خراش هذلی» از آن نام برده شده:
امسی سقام خلاء لا انیس به
الا السباع و مرالریح بالغرف (7)
(سقام خالی شده است و هم نشینی ندارد مگر حیوانات وحشی و بادی که بر گیاهان خشن (خارها؟) میوزد).
از جمله حرمتهایی که برای این حرمها در نظر گرفته میشد، آن بود که هر فراری و ترسانی که به آن جا پناهنده میشد، امان مییافت و هر حیوانی که به آن جا میآمد در امان بود و از آن جا رانده نمیشد (8) و نیز زنان حایض به خدایی که ساکن آن حرم بود، نزدیک نمیشدند (9). به همان گونه که به خانهی [کعبه] نیز این گونه زنان نزدیک نمیشدند و این قانون تا دوران اسلامی ادامه یافت. چنان که عایشه در چنین حالتی به مکه آمد و پیامبر به او فرمود که همهی مراسم حج را میتواند انجام دهد اما تا وقتی که پاکیزه نشده، به طواف حرم نیاید (10).
حرم یا قرق گاه «ذوالشری» باریکه ای از آب بود که از کوه فرود میآمد، بنابراین میتوان گفت «الحمی» یا قرق گاه، مکانی سبز و پرنعمت ولی خالی از سکنه بوده است، اما حرم [کعبه] افراد زیادی از اهالی مکّه در اطراف آن سکونت داشتهاند.
هم چنین در آن جا [شبه جزیره] مکانهای مقدس دیگری در اطراف برخی خدایان وجود داشت که پرده داران آن در طی زمان و با تغییر شرایط ثابت بودند و شغل حجابت یا پرده داری به صورت میراث در میان آنان میگشت تا آن که طایفهی دیگری از پرستندگان آن خدا، بر سر شغل پرده داری با این حاجبان به جنگ و نزاع برمی خاستند، و یا در مکان و سرزمین آنها قبیلهی دیگری با زور ساکن میشد و منزل میگرفت. بنابراین میتوان گفت این پرده داران مطابق رسوم جاهلیت هر کدام مکانی مقدس در اختیار داشتند و اعتبار آن مکانها به ویژه بسته به موقعیت و اعتبار همین پرده داران و نیز اعتبار خدای متعلق به آن خانه، تعیین میشد.
پی نوشت ها :
1. لسان العرب، ج18، ص 217 و معجم البلدان، ج2، ص 343.
2. المیدانی، الامثال، ج2، ص 34.
3. Religion of the Semites، ص 112.
4. Olmstead History of Assyria
5. معجم البلدان، ج3، ص 499.
6. کتاب الاصنام، ص 19.
7. معجم البلدان، ج3، ص 100.
8. کتاب لاصنام، ص 59-60.
9. همان، ص 32.
10. صحیح البخاری، ج2، ص 195.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}